کتاب حاضر بخشي از خاطرات محسن اشعري فرد است. وي که وکيل پايه يک دادگستري ميباشد، در خانوادهاي مذهبي رشد و نمو يافته و در طول زندگي کوشيد تا با ظلم ستمشاهي مبارزه کرده و ياور مظلومان باشد. در بخشي از کتاب آمده است: «من کلت خود را درآوردم و به خيال اينکه به ضامن است به طرف هوا شليک کردم. ناگهان گلولهاي از آن خارج شد و صداي آن در پادگان پيچيد.»